......

ساخت وبلاگ
میدونم که این پست باید به راهیان و خاطراتش تعلق میگرفت.

یادمه که چقدر مطلب داشتم واسه نوشتن اما گفتم بذار از راهیان بنویسم تا نوبت به باقی برسه.

اما امشب...

دوست دکتری که از یک سال پیش باهاش آشنا شدم و معرفتش بیشتر از این مدت آشنایی بهم ثابت شد و چندماهی میشد میخاستم برم به دیدنش و هی نشد و نشد و نشد...

خانمی که هم همسر بود هم مادر هم دکتر هم دختر...و بیش از همه اینا پرستار بود واسه پدر بیمارش و در تکاپوی درمان برای اینکه امید خانوادش ناامید نشه...کسی که همه بداحوالی ها و غم ها رو تو خودش میریخت مبادا بقیه بفهمن و کورسوی امیدشون خاموش بشه...

حالا امشب باید بفهمم ۱۳ تیر پدرش رو از دست داده و چه بد که من خبردار نشدم! 

عرض تسلیت ها و حرف های دلداری دهنده نمیدونم چقدر میتونه التیام بخش باشه ولی من از شنیدن خبربیماری تا خود امروز واسه شفای مریض ها دعا کردم..به خودش هم گفتم منه بیخبر هنوز دعامیکردم!

کلام آخر:آقایِ مظاهریِ بزرگ که آشنایی با فرزندِ دلسوزت نقطه عطفی تو زندگی من حساب میشه، امیدوارم که در جوار رحمت حق روحت به آرامش رسیده باشه.حالا نوبت شماست که برای ما دعا کنی....

*فاتحه مع الصلوات*

اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 8 آذر 1397 ساعت: 13:18