به چشمم ستاره غروبی نداره …

ساخت وبلاگ

بنویس که الان رسیدی کجا و نشستی کجا

بنویس که چطور از اون جهنم دره خلاص شدی و حالا تویی که واسه اونا تعیین میکنی کی میام و چقدر میتونم وقت بذارم

بنویس که چقدر حالت بهتر شده و از اون روتین مزخرف همیشگی و اون مسیر لعنتی رها شدی

رها کردی... رها شدی... آزاد و خوشحال شدی... غروب نشد ستاره ای که همیشه تو آسمونم بود، سو سو میزد حتی کم اما میدرخشید توی همه روزای تاریکم...

نری و یادت بره که واسه اینا چقدر دلهره کشیدی. یادت نره که تا همین الان هم واسه هندل کردن 2 جا چجوری داری تمومِ خودت رو میذاری و به قیمت خواب و خوراک کم، فقط میخوای این یکی دی هم تموم بشه و بعدش اون بیمارستان با اون آدمای احمق و بیخودش برن که بپیوندن به خاطراتت

و حالا تو اینجایی... تو خونت.. جایی که از اول هم بهش تعلق داشتی... و چقدر سرمستی از این هوا از این طبیعت از این ساختمون از ای امکانات از همه چی

خدیا قربونت برم که اینقدر حواست به همه چی هست که انقدر خوب میچینی واسم که اینقدر من کم شکرت کردم و تو بازم بزرگی کردی و مرام گذاشتی تو خدایی کردن واسه این بنده حقیر.... خدایا عاشقتم خدایا از اول تا آخر عمر شکرت. من هیچم هیچِ هیچِ هیچ ولی تو بزرگی خیلی خیلی خیلی بزرگ و رحیم.

ساختمونِ آبیِ قشنگم

میزِ رنگیم

محیطِ با کلاسم

اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 364 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 1:52