با این حال آخرین نشست نشریاتی من تو دوران لیسانس هم با کلی خاطره خوب و خنده دار و دوستایی که پیدا کردم همراه شد...هرچند جمعمون پارسال بیشتر جمع بود و انگار یه کیف دیگه ای داشت،اما الان که یادم میوفته از هشتم تا دوازده مرداد هم خیلی خوش گذشت.
به رسم همیشه پست نوشتن هام،این پست هم با تاخیر یه ماهه اینجا به یادگار ثبت شد.(سبکی نو در نوشتن آن تایم پست)
#رمز یا زینب و یا حسین که واسه برگشت ساخته بودیم #ساعت4:30صبح #پول سرویس بهداشتیا #عسل کندوان و آقای دکتر #ر
وستای کندوان و مترجمی من برای گروه #تله کابین و عکسای یهویی #موزه ها و از وسط راه برگشتن به خوابگاه #کوفته تبریز,ی با هسته تخم مرغی #مال های تبریز, #شب آخر و عزاداری واسه خودمون که قراره تو تصادف بمیریم #سوغاتی های خودمون و یادبودی که بهمون دادن #گرمای کلاسها و تغذیه هایی که همیشه بهشون دیر میرسیدیم #دلستری که ظهر روز اول با اکراه بهمون دادن #چیپس و ماست موسیر #انتخابات خانه نشریات
و ......
اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 113