تاکسی زرد

ساخت وبلاگ

بار دومی هست که تپ سی این راننده رو به مبدا معرفی میکنه. پول همراهم نیست و از همراه بانک هم نمیتونم استفاده کنم. زنگ میزنه و میگه خانم تا حدود 1 دقیقه دیگه من میرسم، آماده باشین بیاین بیرون. میام بیرون، آفتاب تند میخوره به صورتم. سریع سوار میشم و میگم اگه امکان داره من در مقصد از عابربانک پول میگیرم، باشه ای میگه و بلافاصله اضافه میکنه تو مسیر هم میتونم توقف کنم، شاید اونجا برسیم دستگاه خراب باشه یا پول نده! جواب میدم هرطور خودتون صلاح میدونین. جلوتر دم عابر بانک سپه نگه میداره، با تموم شدن نفر جلویی سریع دو تا تراول پنجاهی میگیرم و سوار میشم. ادامه پول رو که برمیگردونه همزمان با گفتن"قابلتون رو نداره" دستم رو بالا میارم، احتمالا چیزی ندیده چون بلافاصله میگه یعنی نمیخوای؟ یه لحظه گیج میشم اما ادامه میدم نههه مشکلی نیست:))

پول رو میذاره تو جیب سمت راست پیراهن چهارخونه اش. وسطای مسیریم که میگه ببخشید شما تو دانشگاه تدریس میکنین؟ میگم نه کارمندم. جوابم انگار زیاد مهم نیست چون شروع میکنه به تعریف کردن از دخترش که بعد از تموم شدن درسش از دانشگاه صنعتی، به همراه همسرش راهی سوئد شده و الان دارن دکترا میخونن. از خاطره خوردن کاپوت ماشین به سر دخترش و استعدادش توی ریاضی گفت که اتفاقا خودش ریاضی اصلا خوبی نداره و ربطش داد به اون دانشمند ایتالیایی که ضربه ای به سرش خورده و بعد انگار مغزش جابجا شده باشه، یه فرد معروفی میشه. هاها:) از یه جو نسبتا خشک و ساکت فضای ماشین به خنده عمیق تبدیل میشه.

رسیدیم به پارکینگ، موقع پیاده شدن یادآوری میکنه که امتیاز خوب بهش بدم، میگم حتما و فارغ از پولی که نخواسته داده شده، بخاطر اینکه روزم رو ساخت با همین خنده از ته دل. توی دلیل ها گزینه ای واسه خوشحال کردن مسافر نیست ولی من امتیاز 10 رو بهش میدم.

اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 42 تاريخ : جمعه 25 خرداد 1403 ساعت: 20:27