اوج بگیر تو آسمون سیاه شب...

متن مرتبط با «بهترین» در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... نوشته شده است

بهترینِ بهترین ها

  • نیمی از خواندن دعای جمعی رو از دست داده بودم، تند تند شروع کردم به خوندن نماز و ادعیه مربوطه تا به فراز پنجاهم بالاخره رسیدم. دنبال عبارتی می گشتم که بهتر از قبلی ها باشه و بیشتر به حس و حالم بیاد اما هر چی میگذشت بیشتر می فهمیدم که این دعای بزرگ، چیزی فراتر از عبارات و معانی اش هست، تا آخر دعا هیچ بندی رو نتونستم بهتر از قبلی یا بعدی پیدا کنم، همه اش بهترین بود. بهترینِ بهترین ها...خواسته نویی به دعاهام اضافه شده بود، اصلا نود درصد دلیل رفتنم به مسجد همین بود، خجالت می کشیدم، اما بالاخره خواستم از خدایی که خودش گفته بود به در خونه خودم بیایید، دست خالی برنمی گردین؛ بیشتر از اینکه گریه کنم یا ناراحت باشم یا حتی نگران، اطمینان قلبی گرفتم، انگار بدونم که همه اش رو خودش درست میکنه، فقط کافیه من یادآوری کنم و بگم چقدر مهم و ضروریه و بعد بشینم نگاه کنم که خودش اون چه رو که خیره رقم میزنه، مثل همیشه که خودش دست به کار میشه و در نهایت من رو میرسونه به خواسته ای که به صلاحم بوده....قرآنی رو باز کرده بودم و تو تاریکی دیده نمی شد، نگه داشتم، چراغ ها روشن شد، صفحه اول سوره مومنون بود:"قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون"چند ساعتی قبل تر از دیشب، بعد از سرکار، وقتی که نه حالی واسه رفتن به خونه داشتم و نه حالی واسه بیرون موندن، تصمیم گرفتم برم گلستان و الحق که گلستانی بود ظاهری و باطنی. دو جزء باقیمونده رو همون جا با رفتن سر مزار کسانی که دوستشون داشتم، خوندم و آخر کار رفتم سر مزار فردی که با واسطه ای شناخته بودمش و با خود اون فرد، نسبتِ نزدیک داشت. حالا باید تصمیم می گرفتم. همون فرد رو واسطه بین خودمون قرار دادم، گفتم شما خودت ما رو دیدی، بهتر از من همه چیز رو میدونی، بهتر از من میشناسی، به جریا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها